پيام
+
برسنگ قبرم بنويسيد خسته بود/اهل زمين نبود نمازش شكسته بود/برسنگ قبرم بنويسيد شيشه بود/تنها از اين نظركه سراپا شكسته بود/ برسنگ قبرمن بنويسيدپاك بود/چشمان اوكه دايمااز اشك شسته بود/برسنگ قبرم بنويسيداين درخت/عمري براي هرتبروريشه دسته بود/برسنگ قبرمن بنويسيد كل عمر/پشت دري كه باز نميشد نشسته بود.

صادق م
89/4/31
كوثرانه
در اين دنيا كه مردانش عصا از كور ميدزدند/من خوش باور نادان محبت جستجو كردم...
كوثرانه
به قبرستان گذر كردم كم وبيش /بديدم قبر دولتمند ودرويش /نه دولتمند برده يك كفن بيش /نه درويش بيكفن در خاك رفته
كوثرانه
بوديم وكسي پاس نمي داشت كه هستيم/باشدكه نباشيم وبدانندكه بوديم...
كوثرانه
يك چند به كودكي،به استاد شديم/يك چند ز استادي خود شاد شديم /پايان سخن شنو كه مارا چه رسد /از خاك برآمديم و بر باد شديم